در مراحلی از درسهای مدیتیشن میآموزیم که یک مشاهده گر فعال باشیم. میآموزیم که صرفاً نگاه کنیم. نه تولید فکری، نه اظهار عقیدهای و نه ابراز عاطفه و احساساتی. صرفاً یک بیننده، یک ملاحظه گر و یک نظاره گر ساکت. استقرار و سکون بردبارانه و هشیارانه شرط حرکت در احوال درون است و راز پویش در این معنا.
واقعاً این چه جایگاهی است؟ با تجربه چنین کاری، چه اتفاقی میافتد و ما در چه شرایطی قرار میگیریم؟
ذهن انسان دائماً در حال ارزیابی موضوعات، مسائل و مشکلات، پیش بینی و تخمین مشکلات است. اگر مشکلی را بیابد در آن متوقف میگردد به آن بعد میدهد و بارها و بارها آن را ارزیابی میکند. عواطف و احساسات به تفکرات ما بعد دیگری میبخشد و متناسب با متن و محتوای آن رنگ غم و شادی و یا هر رنگ دیگری که لازم باشد به آن میدهد و بعد فضای درونی ما انباشته از حالات نگران کننده ذهنی، کینهها، حسدها، حرصها، رقابتها، آزها و نیازها پایان نایافتنی میگردد. ذهنیتی که همواره ریشه در گذشته دارد و طنین و آهنگ آن سراسر زندگی و عمر ما را فرا میگیرد.
ذهن انسان دائماً مشغول این کار است و این عادت دیرینه بسیاری از انسانها ست که همواره دارای نگرانی و بیم از چیزی و یا اتفاقی باشند. اگر خوب نگاه کنیم میبینیم که ما دائماً در برخورد با مسائل پایان ناپذیر به نوعی بر خورد نموده، متوقف میگردیم. وابستگیهای بیمارگونه ما راه را برای بسیاری از رشدهای درونی مسدود نموده چرخه معیوبی از در جا زدن، متوقف و با نگرانی زیستن ایجاد مینماید.
حال آنکه زمان هرگز متوقف نمیگردد. زمان سیر خود را طی مینماید و لحظات به پیش میروند. ما دائماً با خاطرات، با گذشتهها زندگی میکنیم. حتی نگاه ما به دیگران از گذشتهاست.
قضاوتها و دیدگاههای ما به دیگران از گذشتهاست. انگار وجود ما در گذشته به نوعی متوقف گردیده و با فواصل کوتاه و بلند به زمانی که هم اکنون در آن هستیم میرسیم و البته برخی هرگز نمیرسند چون آن قدر محکم و استوار در جایگاه ذهنی و مبتنی بر گذشته خود ایستادهاند که حتی به خود فرصت و امکان طور دیگری دیدن و زیستن را نمیدهند.
در مدیتیشن فرد پرورش مییابد که ببیند و به همه چیز خوب نگاه کند و همراه با زمان پیش رود یا در حال زندگی کند .فقط فرد زمانی میتواند با زمان پیش رود که کاملا صبورانه، بدون تفکر، احساس و وابستگی نگاه کند. در این صورت است که دیگر درگیر نمیشود متوقف میماند و عبور میکند. عبور از همه موانع ذهنی. دیگر موضوع، مسئله و یا مشکلی او را متوقف نمیکند. حتی اگر بر حسب عادت دیرینه فکری یا موضوعی بارها و بارها به ذهنش خطور نماید او باز هم فقط بدون واکنش خاصی بدان نگاه میکند و این مبنای پویشی نهادین و عمیق به سوی مبنای وجودی خویشتن است. واکنش زنجیره تازهای از رویدادها را حیات میبخشد. وقتی واکنشها از بین رود دیگر رنجی و وقفهای نخواهد بود. در واقع واکنش بزرگترین مانع ذهنی در پویش احوال درون است. با بی واکنشی گذرگاه برای عبور باز میگردد.
دکتر ساعد احمدی